راهکارهایی برای ایجاد یک سال پرقدرت و نتیجهبخش
شاید بهتر باشد از خود بپرسیم چرا بیشتر انسانها هر سال برای خود هدفها و برنامههای ارزشمندی در نظر میگیرند و جالب اینکه همان هدفها و برنامه را برای سال بعد هم تعیین میکنند. واقعا چرا؟ چرا برنامه میریزیم و هدف میگذاریم ولی بیشتر وقتها به آن نمیرسیم و سال بعد نیز چون نیاز به آنها از بین نرفته و شاید بیشتر هم شده باشند، به ناچار دوباره و دوباره و سالهای پیدرپی در جستوجوی آنها عمر عزیز به باد میدهیم پس داشتن راهی برای راهکارهایی برای ایجاد یک سال پرقدرت نیازمند می باشد.
اگر بگویم که «بیشتر انسانها با تمام آموزشهایی که میگیرند و تلاشهایی که میکنند در عمق وجودشان باور زیادی به موفقیت و شادمانی ندارند»، حرف بیراهی نیست؛ چرا که تجربه سالها تلاششان به آنها میگوید که پیروزی و موفقیت بیشتر یک رویا و شاید یک توهم لذتبخش است تا یک واقعیت دست یافتنی و ملموس.
هر چند خوشبختانه تعداد ناچیزی هم هستند که موفقیتهایشان نه تنها آنان را شادمان و خشنود میسازد بلکه امیدبخش ناامیدان نیز هستند و میشوند. همین گروه هستند که برای انجام سادهترین و طبیعیترین فعالیت بشری یعنی موفق و شاد بودن، از دیدگاه میلیونها نفر قهرمانان شگفتانگیز و اسطورههای زندگی به نظر میآیند.
در حالی که بهتر است واقع بینانه بپذیریم که: «هیچ کاری سادهتر و لذتبخشتر از موفقیت و هیچ کاری دردآورتر و ناگوارتر از شکست خوردن و ناموفق بودن برای بشر نیست.» و شگفتآور این است، با اینکه هنوز بیشتر انسانها بیشتر عمرشان با شکست و تلخکامی میگذرد، با این حال در جمع هنوز انسانها پیشرفت میکنند و میسازند و ادامه میدهند. چرا که، «آفرینش بشر برای موفقیت و شادکامی است نه شکست و تلخکامی.»
نکته جالبتر و شگفتانگیزتر در تایید گفتهام این است که، «مهمترین و حیاتیترین فعالیتهای زندگی، دقیقا آسانترین و طبیعیترین رفتار موجود زنده است.» بهطور مثال از شما میپرسم کدام یک از این فعالیتهای حیاتی مهمتر هستند:
– خوراکی خوردن؟
– آب نوشیدن؟
– نفس کشیدن؟
درست گفتید، «نفس کشیدن»، چرا که انسان بهطور متوسط میتواند یک ماه بدون خوراک، یک هفته بدون آب و تنها حداکثر پنج دقیقه بدون اکسیژن زندگی کند. حال از شما میپرسم کدام یک از فعالیتهای حیاتی یاد شده انجامش آسانتر است و لذتبخشتر؟
درست میگویید:
«نفس کشیدن».
برایتان جالب نیست که انجام مهمترین فعالیت حیاتی، سادهترین و کمهزینهترین آن است. چرا که اگر قرار بود به نسبت اهمیت فعالیتهای حیاتی، فشار و سختی و نیرو مصرف شود، زندگی کردن بسیار دشوار و ناگوار میشد (یعنی هر چند ثانیه میبایست فشار و سختی را به خود بیاورید تا زنده بمانید).
«اساس آفرینش جهان بر شدن است و نه نشدن، به همین دلیل نشدن برای همه موجودات سخت و دشوار میآید.» حال از خودمان بپرسیم چرا در سال نود و چهار میبایست در پی «راهکارهایی برای ایجاد یک سال پرقدرت و نتیجه بخش باشیم»؟ درست حدس زدید، برای اینکه: «در سال نود و پنج میبایست هدفهای متفاوت و بزرگتر و اثربخشتری را برای خود تعریف و تعیین کنیم.» این مهم ممکن نیست مگر این که در سال نود و چهار «مکانیسم موفقیت» را با تمام وجود درک کنیم و کار با آن و رسیدن به نتیجه را با تمام سلولهای وجودمان تجربه و باور کنیم.
پیشنهاد من به خودم و شما عزیزان علاقهمند به موفقیت این است:
نخست «موفقیت را باور کنید»
باور کنید که موفق بودن آسانترین و فراوانترین قانون زندگی است و «هر کس این قانون طلایی جهان هستی را نادیده بینگارد سخت تنببه خواهد شد و چه تنبیهای بدتر از اینکه پیوسته در رنج و ناخوشی باشد.» هر گاه خود را ناموفق و ناخشنود میبینید تعجب کنید و از خود بپرسید چرا؟ نه اینکه وقتی موفق میشوید تعجب کنید و آن را از روی ناباوری به پای خوش شانسی یا اتفاق خوش بگذارید. چنانچه هرگاه ناخوش میشوید به نزد پزشک میروید، چرا که تندرستی را باور کردهاید و ناخوشی و بیماری را عارضه میدانید که میبایست رفع شود.
دوم، «تا میتوانید خوش باشید»
این ممکن نیست مگر، «پیوسته سپاسگزار باشید.» بهجای توجه به نارواییها و ناخوشیها با تمام وجود قدر آن چه که دارید و هستید را بدانید و از آن به بهترین روش استفاده کنید و لذت ببرید. «شاد بودن و لذت بردن از آن چه که هستید و دارید، احترام به طبیعیترین قانون زندگی و آفرینش الهی است.»
سوم، «برای داشتن نتیجههای مثبت و همیشگی، روی ریشهها کار کنید نه روی شاخ و برگ.»
همانگونه که با خرید میوه مرغوب و آویزان کردن بر روی درختان هیچ نتیجهای جز به هدر دادن سرمایه و وقت خود نخواهید داشت، همانطور هم با ادای موفقیت درآوردن و روی تکنیکهای کمعمق و کماثر سرمایهگذاری کردن، منابع ارزشمند زندگیتان را به هدر خواهید داد. اگر بذر یا قلمه مرغوبی در خاک بگذارید مطمئن باشید با کمترین هزینه بیشترین و پایدارترین محصول را هر سال خواهید داشت. اجازه دهید مثالی بزنم؛ در گلفروشیها اگر دقت کرده باشید رنگ گلها را با قرار دادن در محلولهای رنگی متفاوت تغییر میدهند و گوناگونی وسیعتری از آنها ایجاد میکنند اما هر بار برای داشتن گلهایی متفاوت از آن چه که در طبیعت یافت میشود میبایست محلولهای رنگی آماده کرد و مدتی گلها را در آن قرار داد. حال اگر به کمک علم ژنتیک بتوانید با تاباندن اشعه بر روی بذر یا پیاز آن گلها موجب «جهش مولکولی» در آن بذر یا پیاز شوید، به خوبی میدانید که بهطور مطمئن و پایداری با کاشتن آن بذر یا پیاز هر ساله گلهای مورد علاقه خود خواهید داشت. چرا که، تغییر در درون سلول رخ داده است، تغییری پایدار و قابل اطمینان با کمترین هزینه. همانند این گلها تا زمانی که تلاش ما بر ظاهر و تغییر در بیرون باشد، برای دست یافتن به هر نتیجهای میبایست وقت و انرژی زیادی صرف کنیم که معمولا هم نتیجهبخشی دلخواه را ندارد. اگر بتوانیم در نظام ارزشها و باورهایمان تغییر کارآمد و درست را ایجاد کنیم، برای ناموفق بودن میبایست صرف انرژی کرد نه برای موفق بودن. باور کنید، «موفق بودن برای انسانهای موفق سادهترین کار است و ناموفق بودن اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است.» کاری کنیم که در سال نود و چهار «موفقیت عادتمان شود، عادتی لذت بخش و سودمند. تغییر از درون.»
چهار، باور کنید «هر چیزی قیمتی دارد که معمولا پیش از به دست آوردنش میبایست حاضر شوی و بتوانی قیمتش را پرداخت کنی.»
به عبارت دیگر، «میانبری وجود ندارد.» از دیدگاه من راهها یا درست هستند و کارآمد و یا غلط هستند و ناکارآمد و کماثر. معمولا هنگامی که حرف از «میانبر» میآید یعنی میخواهیم، قیمت چیزی را ندهیم و یا با هزینه کمتر و یا سرعت بیشتر آن را به انجام برسانیم. اگر راه کارآمد، کم خرجتر و سریعتری برای رسیدن به هدف خود پیدا کردید به شرط اینکه به موفقیتهای آتی شما لطمه نزند، از آن پس، راه جدید درست است و کارآمد و راه درستِ پیشین ناکارآمد و منسوخ.
تجربهام نشان میدهد، بیشترین مشکل افراد برای دستیابی به موفقیت پس از باور نداشتن قلبی به موفقیت و طبیعی دانستن آن، این دو نکته است:
۱- نمیدانند چه میخواهند؟ (منظور از موفقیت برایشان به روشنی معلوم نیست)
۲- حاضر نیستند برای رسیدن به خواستههای خود، «قیمت بپردازند». (یعنی هدفهایشان بیشتر آرزو است تا یک خواسته مشخص و قدرتمند. «اگر بشود بد نیست»، هدف نیست و این نمیتواند مکانیسم موفقیت طبیعی و درونیتان را راه بیندازد)
اگر توانسته باشم منظورم را بهروشنی رسانده باشم، بهسرعت و روشنی درخواهید یافت: «برای موفقیت و موفق شدن نیازی به گذراندن دوره و آموزش نیست، چرا که موفقیت مکانیسمی است نهفته در درون هر موجود زنده.» مثل اینکه بگوییم کلاسهای آموزش «زنده ماندن»، کلاسهای آموزش «نفس کشیدن». آن چه که آموزش نیاز دارد این است که بدانیم، «منظورمان از موفقیت چیست؟» اگر تعریف درستی از موفقیت داشته باشیم و هدفگذاری کنیم، مکانیسم موفقیت درونیمان خودبهخود، سریع، آسان و از کوتاهترین راه ما را به آن خواهد رساند. بیاموزیم که چرا نفس کشیدن مهم است؟ بیاموزیم هوای تمیز را قدر بدانیم و در هوای آزاد و تمیز نفس بکشیم. بیاموزیم برای زنده ماندن نیازی به تلاش برای نفس کشیدن نیست، خودش خودبهخود و روان انجام میشود، کافی است که هوا باشد (هدف)، هوای سالم (هدف ارزنده و قدرتمند).
دستبهدست یکدیگر دهیم و کاری کنیم تا برآیند دسترسی به هدفهای سال نود و چهار، موجب شود تا در سال نود و پنج خواستههای ما جدیدتر، قویتر و عمیقتر و اثرگذارتر باشند تا تنها تکرار هدفها و آرزوهای سالهای پیشین. سال نود و چهار با کمی عمیق شدن در مفهوم «موفقیت»، میتواند شما را تبدیل به اسطورهای ارزشمند برای سایر انسانها نماید. کار خوبی است و ارزشمند، انجامش دهید. دنیا نیاز به موفقیت و امید بیشتری دارد.
دیدگاهتان را بنویسید