بین رویدادها و عواطف، ارتباط برقرار کنید
برای اینکه بتوانید بین رویدادها و عواطف ارتباط برقرار کنید، باید بدانید که هوش عاطفی، عضو نسبتا جدیدی از تیم مغز است. همه چیزهایی که شما تجربه میکنید تنها بهوسیله تفکر منطقی شما ثبت نمیشود؛ بلکه احساسات شما نیز در ثبت آن نقش ایفا میکند. هر کاری که الان در حال انجام آن هستید متوقف کنید و فقط به این فکر کنید که سهشنبه قبل شام چه خوردید. بیشتر افراد نمیتوانند به این سوال پاسخ دهند؛ اما یکی از شاگردانم مرا شگفتزده کرد. او گفت که سهشنبه تولدش بوده است و به راحتی جواب سوال مرا داد. همین الان به این فکر کنید که وقتی خبر زلزله بم را شنیدید داشتید چه کار میکردید یا به چه کاری مشغول بودید؛ وقتی خبر قهرمانی تیم فوتبال ایران در برابر استرالیا در بازیهای مقدماتی جامجهانی را شنیدید؛ یا وقتی خبر برخورد هواپیما با مرکز تجارت جهانی در ۱۱ سپتامر را شنیدید کجا بودید.
چرا این حوادث را به یاد میآورید؟ چون آنها به واسطه احساسات شما تقویت شدهاند؛ درست شبیه خاطره دانشآموز من نسبت به شام سه شنبه گذشته. وقتی شما بین یک رویداد و احساستان ارتباط برقرار میکنید، آن رویداد برای همیشه با شما باقی خواهد ماند. مغز عاطفیتان بیش از مغز منطقیتان؛ درگیر میشود و چند ثانیهای زودتر واکنش نشان میدهد. شما اغلب «بدون فکر کردن» به احساس خشم، لذت، تاسف و اندوه پاسخ میدهید.
البته هر چیزی که با آن برخورد میکنید با احساسات (عواطف) تقویت نمیشوند؛ اما این موضوع در مورد چیزهای بزرگ صادق است. اگر فکر میکنید که احساسات، خیلی اهمیتی ندارند و امور صرفا مبهم و نامشخصان، دوباره فکر کنید. از درگیر شدن و در آمیختن با احساسات درنگ نکنید؛ زیرا این کار برای حافظه شما خوب است. دقت کنید که یک مکان، رویداد یا یک تجربه خاص چه احساسی را برای شما به وجود میآورد. همین اضافه کردن ساده عاطفه به رویداد، به شما کمک خواهد کرد که آن رویداد را در ذهنتان رمزگذاری کنید.
زندگی را تجربه کنید
یک ضربالمثل قدیمی چینی میگوید: «آنچه به خاطر میسپاری: ۱۰ درصد چیزی است که میشنوی، ۳۰ درصد چیزی است که میبینی و ۹۰ درصد چیزی است که انجام میدهی!». اگر شما میخواهید چیزی یاد بگیرید باید آن را انجام دهید؛ یعنی تجربهاش کنید. شما میتوانید دستورالعمل ساخت لانه پرنده را بشنوید، به یک تصویر از لانه پرنده نگاه کنید و یک لانه واقعی را ببینید؛ اما تا زمانی که خودتان آن را نساختهاید نمیدانید که چگونه این کار انجام میشود.
مغز شما نیاز دارد که زندگی را تجربه کند تا از آن بیاموزد. وقتی شما زندگی را به هر شکل تجربه میکنید (چشیدن یک غذای جدید، سفر به مکانهای جدید، یادگیری یک زبان یا مهارت جدید، دیدار افراد جدید) در واقع رشد و سلامت مغزتان را افزایش میدهید. تجربه مهمترین عامل در ایجاد و رشد دندریتهای جدید در مغز است. زندگی را بیابید؛ اهل عمل باشید نه یک تماشاگر منفعل. بگذارید دستانتان کثیف شود، بگذارید رنگ به صورتتان بپاشد. فقط کاری انجام دهید.
شما از خلال تجربه زندگی با تدبیر میشوید. هر کس میتواند اظهار همدردی کند؛ اما تنها کسی میتواند واقعا همدلی کند که در صحنه تجربه حضور داشته و زندگی را با همه شادیها و غمهایش، تمام و کمال درک کرده است. در بعضی کشورها افراد مسن مورد ارزش و احتراماند و انسانهای مدیری به شمار میآیند؛ اما در برخی کشورها اینگونه نیست. اگر شما فرد مسن با تدبیری میشناسید، از او بخواهید تجربههایش را با شما تقسیم کند. شما با آن تجربهها غنیتر میشوید.
در طول تحصیلات بعد از لیسانسم، شاهد بودم که گروهی از دانشجویان روی پروژه مهمی، که ساختن یک آرشیو ویدیوئی از نام افراد برتر در زمینه خلاقیت بود، کار میکردند. این افراد، پیشآهنگانی بودند که برای رسیدن به قلههای افتخار جنگیده بودند و با همه وجودشان از جهانیان میخواستند که به خلاقیت به دیده احترام نگاه کنند و آن را گرامی بدارند. دانش این افراد بسیار حیاتی بود و باید قبل از آنکه امکان پرسش و پاسخ و نشاندن آنها در جلسات گفتوگو از بین برود، کاری برای ثبت و ضبط سخنانشان انجام میشد. اکنون ما به خاطر تجربههای این افراد و کسانی که این آرشیو را ساختهاند، گنجیهای در دست داریم. در سطحی کوچکتر، همین کار را شما هم میتوانید انجام دهید. تجارت پدربزرگها، مادربزرگها و بزرگترهایتان را تا فرصت دارید، ثبت کنید. چه گنجیهای در تجربههای آنها نهفته است! بهزودی مقالهای در مورد هوش معنوی خواهم نوشت و امیدوارم از آن لذت ببرید.
دیدگاهتان را بنویسید